ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم

 داستان ضرب المثل ها, معنی ضرب المثل های فارسی قصه ضرب المثل اگر کلاغ باشی من بچه زاغ من هستم. ضرب المثل “اگر کلاغ باشی، من بچه کلاغ من هستم” به مردم می گوید که اندیشه کنند بینهایت باهوش و باهوش هستند. روزی روزگاری کلاغی روی درختی در وسط شهر بزرگی زندگی می کرد که تازه تخم گذاشته بود و از آنها مراقبت می کرد. . تا اینکه جوجه هایشان بیرون آمد و کلاغ صاحب سه جوجه کلاغ شد. کلاغ مادر بینهایت سرشاد شد و از جوجه هایش مراقبت کرد. برای آنها غذا درست کرد و با بال هایش برای جوجه هایشان سایبان درست کرد، روزی که کلاغ برای جستجوی غذا از لانه خارج شد، گربه به لانه او حمله کرد و دو تا از جوجه هایش را خورد. جوجه سوم که بینهایت باهوش و باهوش بود از دست گربه عقب‌نشینی کرد و توانست در میان برگ درختان پوشیده شود و زنده بماند. وقتی کلاغ مادر به لانه برگشت و جوجه هایش را نیافت، آغاز به گریه و ناله کرد و یک‌دفعه جوجه کلاغ آشکار شد و گفت: خدای من پیروز شدم از دست گربه عقب‌نشینی کنم. مادر زاغ سرشاد شد. شکر وقتی جوجه هایش را دید و با خدا دعا کرد، گفت که دست‌کم یکی از جوجه هایش زنده مانده میباشد.پس از این ماجرا زاغ مادر جوجه خود را رها نکرد و از آن مراقبت کردتا اینکه وقت یاد گرفتن پرواز مثل کلاغ فرا رسید. مادرش با بردباری و مهربانی انبوه پایان هنر پرواز را به او آموخت. جوجه کلاغ کم کم توانست خود به خود پرواز کند. و مادرش بینهایت سرشاد بود که جوجه زاغ می تواند به سرعت پرواز را یاد بگیرد. یک شب کلاغ مادر به جوجه اش گفت: تو بزرگ شدی و می توانی از خودت مراقبت کنی. تنها در اطراف انسان ها بینهایت مراقب باشید، زیرا نوزادان انسان همیشه برای آزار و آزار مرغ ها و پرندگان هستند. باید مراقب خودت باشی. بچه زاغ که با تمرکزفکر به حرف های مادرش گوش می داد، اندیشه کرد و گفت: نگران نباش مادر، اگر دیدم مردم برای برداشتن سنگ از زمین خم می شوند، عقب‌نشینی می کنم. “اگر تو کلاغی، من یک بچه کلاغ هستم.”

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل همین بخشیدن‌ها مرا به این روز انداخته!

ماجرای ضرب المثل این عفوها مرا به این روز رساند. از حافظ شیرازی پرسید. وقتی …