گفت اسبی مریض شد و پشت دروازه شهر افتاد. صاحب اسب او را رها کرد و به شهر رفت. مردم به او گفتند: چرا اسب در چنین اندوه انگیزی افتاد؟ مرد گفت چون مثل تو عزاداران شیرینی ندارد، مجبور است. من همیشه برای خودم بار حمل می کردم. یکی گفت …
توضیحات بیشتر »سخن بزرگان درباره اطمینان
مردی که ادعا می کند دیگر به عشق عقیده ندارد. این کسی است که عشق دیگر به او اطمینان ندارد. (مارس کرانشه) مشاوری که کار اجرایی می کند قابل اطمینان نیست. (Grand Order)) انعطاف پذیری یکی از بدترین نقاط بیحالی است. می توانید یاد بگیرید که سرعت خود را رها …
توضیحات بیشتر »